معناى عشق چیست و بر چه مبنایى استوار است و از کجا مىتوان فهمید کهعشق است و توهم نیست؟
معناى عشق: واژه «عشق» مشتق از «عشقه» به معناى میل مفرط است. «عشقه» گیاهى است که هرگاه به دور درخت مىپیچد آب آن را مىخورد. در نتیجه درخت زرد شده، کم کم مىخشکد
امّا در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوى». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالى محبت است
عطار گفته است:
پرسى تو ز من که عاشقى چیست؟ روزى که چو من شوى، بدانى
عشق قابل تعریف علمى نیست زیرا نه محسوس است و نه معقول. در حالى که در دو قلمرو حس و عقل تأثیر دارد.
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشن گر است لیک عشق بى زبان روشنتر است
چون قلم اندر نوشتن مىشتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت
عشق کاذب و دروغین، داراى منشأ جنسى و شهوانى است. در این عشق، عاشق توجهاش معطوف به صورت ظاهرى معشوق و رنگ و روى اوست.
عشقهایى کز پى رنگى بود عشق نبود عاقبت ننگى بود
عاشقان از درد زان نالیدهاند که نظر ناجایگه مالیدهاند.
حقیقت عشق مجازى جز طغیان شهوت نیست. عشقى که از مبادى جنسى و حیوانى سرچشمه مىگیرد، به همان هم خاتمه مىیابد و افزایش و کاهش آن بیشتر به فعالیتهاى فیزیولوژیکى دستگاه تناسلى بستگى دارد که قهراً در سنین جوانى بیشتر بروز مىکند و با پا گذاشتن به سن، از یک طرف، و اشباع آن از سوى دیگر، کاهش مىیابد و منتفى مىشود. این گونه عشقها به سرعت مىآید و به سرعت مىرود و خطرناک و فضیلت کش است. انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است، خود را مىپرستد. شخص مورد علاقه را براى خود مىخواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهرهمند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد، این نوع عشق، منشاء خشونت، جنایت، زبون کننده و ناپایدار است و همان است که وصالش مدفنش به شمار مىآید.
عشق، آینه بلند نور است شهوت ز حساب عشق برون است
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
امام صادق (ع) مىفرماید: من وضع حبّه فى غیر موضعه فقد تعرّض للقطیعة هر کس محبتش را در غیر جاى خویش قرار دهد (به جاى رابطه و پیوند) خود را در معرض جدایى قرار داده است»،
عشق آب و رنگ و حس صورى چون ثبات ندارند، پایدار نمىمانند. این عشقها نوعى هوسرانى و بازى خیالى است که فرجامى جز ننگ و رسوایى ندارند.
عشق بر مرده نباشد پایدار عشق را بر حىّ جان افزاى دار.
بازشناسى عشق از توهم:
مىتوان عشق حقیقى را از عشق مجازى، خصوصاً عشق دروغین باز شناخت ولى در عین حال ملاحظه امور ذیل ما را در این شناسایى مدد مىرساند:
عاشق باید با بررسى مبدأ عشق خویش، آن را شناسایى کند که آیا مبدء عشق او حس است یا خیال، عقل است یا دل، شهوت است یا امور انسانى.
آیا عشق برایش آرام بخش، نشاط آور، طربانگیز، تحرک آفرین است یا موجب اضطراب، خمودى، بى حرکتى، سستى و در خود فرورفتگى.
آیا نشانههاى عشق حقیقى در او و جود دارد یا خیر؟
آیا با وصال معشوق، عشق اولیهاش شکوفاتر، پایا و پویاتر مىگردد، یا پژمرده ایستا و خموش؟
آیا معشوق یکى است یا متعدد؟ در عشق حقیقى، معشوق واحد و یگانه است و در عشق مجازى هم، عشق به آیات الهى در طول عشق خداوند است نه در مقابل آن. اگر معشوق متعدد باشد، عشق ما نه حقیقى است و نه مجازى، بلکه عشقى دروغین و کاذب است.
معشوقى، عاشق خود را نزد خویش نشانید. عاشق، نامهاى را بیرون آورد و شروع به خواندن کرد. آن نامه، گفتار عاشق به معشوق خویش بوده و با عبارات و الفاظ گوناگون، از فراق و هجران معشوق، سخن به میان آورده بود. معشوق گفت: این نامه را براى چه کسى نوشتهاى؟ عاشق گفت: براى تو.
معشوق گفت: اکنون که به وصال رسیدهاى و من در نزد تو نشستهام، در این صورت خواندن نامه جز تلف کردن وقت نیست.
گفت معشوق، گر این بهر من است گاهِ وصل، این عمر ضایع کردن است
عاشق گفت: آرى تو در این جا حاضرى، ولى من آن حالت عشق را که در نامه ترسیم کردهام، در این جا از تو در نمىیابم.
معشوق گفت: پس من معشوق تو نیستم، بلکه معشوق تو دو چیز است: یکى وجود من و دیگرى، حالت دوریى که تو را بر من عاشق کرده است پس من جزئى از مقصودم.